خوش به حال اونايى كه مى تونن قشنگ بنويسن... من فقط تو ذهنم تكرار مى شه كه چقدر تو خوبى و چقدر قبولت دارم.
من قبول كردم كه آدمِ بدى ام.دقيقا مثل اون چيزى كه هميشه ازش فرار مى كردم.كاش اين داستان كانادا واقعا جور مى شد و مى شد ببينمت.
وبلاگم:)) گفتى مگه راجع به تو ننوشتم اين جا؟چرا نوشتم اتفاقا!هرچى پيش اومده و پيش خواهد اومد رو نوشتم و خواهم نوشت.براى خودت مى نويسم.اما راستش اينه كه از بعضى حرفام و فكرام خجالت مى كشم.هرچى تو خوب باشى من هميشه عقب مى مونم ازت.
احساس مى كنم همه ى اينا توهمه.شايدم باشه.شايدم داستانِ جديده!
اعتراف مى كنم بهت حسوديم مى شه.چرا؟چون من اين جا دارم خطاب به تو حرف مى زنم و اين خيلى خاصه:) تو خيلى خاصى!من نيستم.كسى واسه من وبلاگشو پر نكرده هيچ وقت:))
سى ُم...برچسب : نویسنده : lacartepostale بازدید : 79