نامه اى براى تو كه نميخوانى

ساخت وبلاگ

خب بعد از يك روز طوفانى و بعد از اين كه به هردومون خيلى خوش گذشت، بهت گفتم بيا ديگه با هم ارتباطى نداشته باشيم. براى هميشه.

ميخواستم تراژيكش نكنم. واسه همين چيزايى كه ميخواستم برات بنويسم و بفرستم رو اينجا مينويسم. چون بعضى حرفا نشنيدنشون بيشتر به صلاحه

درسته احتمالا اينطور فهميدى كه احساس من از تو بيشتر بوده. حق دارى. اما از جايگاهى كه من اين مشكل رو ميبينم احساس من و تو متفاوت بوده. فقط همين. اما من از انتخاب دوم بودن، از دوست نداشته شدن، از هرچيزى كه غرورم رو بشكنه به شدت بيزارم (بله مثل هر ادم ديگرى) اما تو انقدر عزيز بودى، و با اين كه خودت هم نميدونى، انقدر روح پاكى داشتى، كه تا اينجا ادامه پيدا كرد اين رابطه نصفه نيمه ما. ولى از اين جا به بعد، عزيز من، اين منم كه بايد مراقب خودم باشم، مراقب حسم، جسمم، مراقب جوانى ام كه ديگر برنخواهد گشت. خودت هم گفتى. بايد خودخواه بود. بايد خودخواه باشم. بايد مرا همين طور كه هستم بپذيرند. نه در قالب ديگرى. متاسفانه درس هام رو خوب ياد ميگيرم. از خودت ياد گرفتم. و بهتر بود امروز و اينجا ازش استفاده كنم، و براى خاطر خودم هم كه شده فراموشت كنم.

حرف ديگرى نيست. فقط بدان هميشه براى من عزيز و قابل احترامى

دوست هميشگى ات، ژوليت خسته.

سى ُم...
ما را در سایت سى ُم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lacartepostale بازدید : 92 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 15:18