از نامه اى كه فرستاده نشد

ساخت وبلاگ

فراموش كرده بودم كه ارزو كنم. شب خوبى را كه قدم ميزديم و گلى كه چيده بودم در دست من بود و دست من در دستان تو. انقدر گفتم و گفتى و انقدر همه چيز جور درامده بود كه حتى فكر اين كه نميشناختمت خنده دار به نظر ميرسيد. اما نميشناختمت. نشون به اون نشونى كه وقتى يادگارى دوست سابقت رو روى ديوار اتاقت ديدم جلوى چشمم رو گرفتى و گفتى گذشته ها گذشته. من خوش باور بودم. اما اخر همه داستان ها يه دوراهى سخت داره. كه بخوايم و نخوايم، هركدومش كه انتخاب روزگار باشه، حس و حال پايان هر دو راه شبيه همه.

يادم رفته بود كه ارزو كنم تو را. يادم رفته بود براى قبرى كه خودمون براى خودمون كنده بوديم و ارزوهامون رو چال كرده بوديم گريه كنم. يادم رفته بود اين جا، اون جاييه كه مجبورى، محكومى روى قبر ارزوهات بايستى و شادى كنى و لبخند رضايت بزنى. يادم رفته بود عزيز من.

فراموش كرده بودم تو رو از خدا بخوام. و به جاى تو كسى رو طلب كرده بودم كه سهم من نبود. كسى كه دنياش حتى مماس با دنياى من هم نبود. اشك ريخته بودم براى قبرى كه مرده من توش نبود. اشك ريخته بودم و او خنديده بود. اشك ريخته بودم براى پلى كه ساخته نشد. اما نميدانستم تو هنوز راه دارى. نميدانستم نبودنت دليلى نيست براى بى توجهى. فقط شايد افق ديد ما با هم زاويه داشت. نگفته بودى؟ نديدى وقتى اولين بار دستت را گرفتم چطور طوفانى شد. نديدى چون هر دو چشم هامون رو بسته بوديم. نديدى دنيا چقدر تلاش كرده بود كه ما كنار هم نباشيم. اما من نبودنت را هم حس ميكنم. من خواسته شدنم را از راه دور حس ميكنم. و زار ميزنم از اين روزگارى كه حتما بايد داد و ستد داشته باشد. حتما بايد بگيرد تا بدهد. حتما بايد اشكى ريخته شود تا قهقهه اى سر داده شود. فقط اى كاش قبل رفتنت يك بار ديگر طوفان ميشد.

شاخه گل رو از دستم گرفتى و سُر دادى لاى موهام. خنديدم. لبخند زدى. اه از لبخندت. محبوب من هرگز بلند نميخنديد. ارام. ارامش. حتى در راه رفتنش هم ارامش موج ميزد. اى واى كه نيستى و ندارمت. اى واى از اين دست هاى تنهاى من. كجا دوباره مسيرهايمان با هم تلاقى ميكنند تا دوباره يادم دهى عاشقى را.

دل تنگ هستم. روزى نيست كه به نحوى به ياد نيارمت. ديشب كه بين درخت ها قدم ميزدم، ميدانستم كه تنها نيستم. ميدانستم. نه با چشم ظاهر كه با چشم دل. قطره اشكى غلتيد و اب از اب تكان نخورد. هميشه فكر ميكنيم ما حتما سوگلى خدا هستيم. هر لحظه منتظر و هر لحظه دل خوش. هر لحظه اميدوار و هر لحظه نااميد. اما ارام. ارام. راضى. از حضورى كه نميتوانيم كتمانش كنيم.

محبوب من. خسته. بى تاب. اميدوار. در ارزوى ديدارم.

سى ُم...
ما را در سایت سى ُم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lacartepostale بازدید : 71 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 15:18